عشقم دوست دارم

 


 نا ممکن است که احساس خود را نسبت به توبا واژه ها بيان کنم.

اينها سرشارترين احساساتي هستند که تاکنون داشته ام 

با اين همه هنگامي که مي خواهم اين ها را به تو بگويم و يا بنويسم

واژه ها حتي نمي توانند ذره اي از ژرفاي احساساتم را بيان کنند


گرچه نمي توانم جوهر اين احساسات شگفت انگيز را بيان کنم


مي توانم بگويم آن گاه که با توام چه احساسي دارم

آن گاه که با توام

احساس پرنده اي را دارم که آزاد و رها در آسمان آبي پرواز مي کند

آن گاه که با تو ام


چو گلي هستم که گلبرگ هاي زندگي را شکوفا مي کند

آن گاه که با تو ام

چون امواج دريا هستم

که توفنده و سرکش بر ساحل مي کوبند

آن گاه که با تو ام

رنگين کماني پس از توفانم

که پر غرور رنگ هايش را نشان مي دهد

آن گاه که با تو ام


گويي هر آنچه که زيباست ما را در بر گرفته است

اين ها تنها ذره اي ناچيز از احساس والاي با تو بودن است


شايد واژه ي "عشق" را ساخته اند


تا احساسي چنين عميق و هزار سو را بيان کند

اما باز هم اين واژه کافي نيست

با اين همه چون هنوز بهترين است

بگذار بگويم و باز بگويم که

بيش از عشق بر تو عاشقم